دفترچه خاطرات رابینسونه کروزوئه

دفترچه خاطرات رابینسونه کروزوئه

اینجا ته دنیاست، جزیره سرگردانی های من!
دفترچه خاطرات رابینسونه کروزوئه

دفترچه خاطرات رابینسونه کروزوئه

اینجا ته دنیاست، جزیره سرگردانی های من!

بیست و شش سالگی یا بیست و هفت سالگی!

برگی دیگر به دفتر عمرم اضافه شد، یا برگی دیگر از آن کم شد...! نمی دانم ...

اما  هرچه هست من اکنون یک سال بزرگتر شده ام .... پای در بیست و هفت سالگی گذاشته ام ... حس عجیبی دارم.

شاید بهتر باشد بگویم احساسات متناقضی دارم ... خوشحالی ... ترس ... تردید ... امیدواری ... نگرانی ... دلشوره ... 

آه خدایا! می خواهم این سال بهتر باشد از تمام سال هایی که پشت سر گذاشتم ... نه اینکه تمام این سال ها خوب نبودند ... فقط منتظر اتفاقات جدیدم ... همین!

خدای خوبم ... کمکم کن این برگ از دفترم را سیاه و خط خطی نکنم ... می خواهم با خط خوش، خط به خطش را با حوصله و تمیز بنویسم!  مثل اولین باری که بابا دستم را گرفت تا من اولین کلمه را بنویسم، توهم دستم را بگیر تا من کلمات زندگی ام را درست بنویسم .... 





پ.ن قصد داشتم برای تولد خودم سنگ تمام بگذارم و یک پست طولانی بنویسم!!!


پ.ن هیجان زده تر از آنم که پستی طولانی بنویسم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد