این روزها شکل تازه ای از انتظار کشیدن را تجربه می کنم! مثل تمام انتظار کشیدن ها سخت است، تلخ است ....
لحظه هایم گاهی لبریز از امید است و گاهی تاریک، خالی، سرد!
امید می بندم و سرخورده می شوم ... امید می بندم و سرخورده می شوم ...!
به دنبال نشانه ای همه سوی را می کاوم با نگاهم ... ذهنم مالامال خیال است ... گاهی زیبا، گاهی زشت و تلخ!
از جایم بلند می شوم ... می روم سمت پنجره ... همان که به سمت آن کوه بزرگ باز می شود ... هربار می بینمش هوس می کنم بالا بروم تا خود قله ... انگار اگر به آن قله برسم به همه چیز خواهم رسید ... انگار تمام رویاهایم نوک همان کوه ِ بزرگ ِ دور منتظرم هستند!
باید راه بیفتم!!
خدای من ...... نه خدا جونم اخه این انصافه؟ نه می خوام بدونم این هم جزو عدالت الهیه؟! چرا تمام سوسک ها باید نصف شب ... اونم درست وقتی کف هال یا نشستم یا خوابیدم سرو کلشون پیدا بشه ... هااااااااااان؟
ببخشید خدا جونم ... معذرت که داد زدم ولی این واکنش غیرارادی من در مواقعیه که بدجور ترسیدم ... بدجوری هااااا!
خدایا احساس حقارتی که این جور مواقع گریبانم و می گیره اصن قابل وصف نیست!
اخه چرا یک عدد سوسک بی تربیت!! همینجوری واسه خودش سرشو می ندازه پایین و وارد حریم خصوصی خونه من می شه؟ اونم همیشه ی خدا نصف شب که عاقامون خوابه! و ما ناچارا یا بیدارش می کنیم یا مجبوریم به هر بدبختی که شده سوسک مربوطه را ترور کنیم! مثل الان که انقدر اون پیف پاف و پاشیدم بهش که خودم گیجی ویجی می رم ولی سوسک محترم همچنان به راهش ادامه می داد! ولی به خیالش رسیده بود ... گوشه دیوار گیرش انداختم و از اون سم مخصوص پاچیدم روش و خــــــلاص!!!
هعی ... می خواین بهم بخندین ... مسخره کنید ... هرچی مختارید ولی من الان جدا به خودم افتخار می کنم (خخخخ)!!
البته ترورش به جای خود .. حالا چطوری آثار جرم و پاک کنم؟ کی می خواد اینو از گوشه اتاق جمعش کنه .... ای خـــــــدا!
پ.ن حالا تا صبح مگه خواب به چشم من میاد؟!
پ.ن مشکوکانه من موندم حیرون خونه ما که همه درز و پنجره ها بسته ، تو تراس هم که اون همه سم خالی کردم ... درز کولر هم گرفتم ... از دستشویی(گلاب به روتون) هم که راهی نداره! پس از کجا میان این بی شعورهاااا اخه!
پ.ن سر شب همش فکر می کردم یه چی داری زیر میز تلوزیون تحرکات مشکوک می کنه! نگو خود کثیفش بوده