دفترچه خاطرات رابینسونه کروزوئه

اینجا ته دنیاست، جزیره سرگردانی های من!

دفترچه خاطرات رابینسونه کروزوئه

اینجا ته دنیاست، جزیره سرگردانی های من!

تکرار تاریخ

این روزها برای من خوب نمی گذرند. میان روزمرگی ها و تکرارها دست و پا می زنم. امیدهای بر باد رفته و حسرت ها دست بر گلویم گذاشته اند و راه نفسم را بند آورده اند. دیگر آن انگشت شمار لذتهای زندگیم هم به کامم تلخ شده. دستی مرا گرفته و از همه چیز دور می کند. خیلی چیزها مثل قبل نیست. و این مرا می ترساند. می ترسم امیدهای اندکم برای بودن و زندگی کردن از کف بروند. می ترسم برنجانم. می ترسم از دست بدهم، تنها دارایی ام را. عشقم را، امیدم را. 

این روزها خوب نمی گذرند و من این خوب نگذشتن را خیلی خوب می شناسم. ترسم از تکرار گذشته است. از روزهای یاس و اندوه بی پایان. از روزهای بی قراری و پوچی. از روزهای بودن و در عین حال نبودن. من می ترسم ...