باران بهاری دیروز آنقدر زیبا بود که دیگر نمی شد ایستاد و فقط از پشت پنجره تماشایش کرد. یک جورهایی کفر نعمت بود نرفتن و خیس نشدن ... این شد که با شور و شوقی کودکانه لباس پوشیدم و زدم بیرون ... تا یک جایی را با ماشین رفتم و بعد قدم زدن و حس سردی دلنشین قطره های کوچک خوشبختی روی تک تک سلول های بدنم .... این هم گوشه ای از زیبایی باران دیروز ....